نامزدی عمه حبیبه جانم
سه روز قبل از سال 1392عقد کنان عمه حبیبهام بود و اسم شوهر عمه ام سعید اقاست. لباس عقد عمه ام را خود عمه ام دوخته است.من هم یک لباس قرمز با یک ساق کرمی پر رنگ خریده بودم .همه خانواده عمه ام به ارایشگاه رفته بودند من ومادرم هم به ارایشگاه توکا یا همان ارایشگاه زن دایی بتول رفتیم وبعد از ان که ارایش شدیم به خانه ی باباجان احمدرفتیم خاله هدی هم بود و هم چنین مادر بزرگم هم بود .عمه ام در عروسی خیلی به من اسرار کردن که بیایم وبرخسم من هم خجالت می کشیدم . خلاسه بعدن رخسیدم وبعدشام دادند خلاسه ان شب به خیر وخشی تمام شد .اما من خیلی ناراحت بودم چون عمه ام د یگر در ان خانه نیست. ÷امین÷ ÷امین÷ خدا ارزو می کنم که عمه ام واقا سعید خوش بخت شوند ÷امین÷ ÷امین÷ ÷امین÷ ÷امین÷